۵/۲۸/۱۳۸۸

سنجاقك آبي

توقف يك سنجاقك...روي بركه آبي...شايد زندگي همين باشد!

دلتنگي

دلتنگيم از جنس پليست...كه معنايش را رودخانه خشك...با خود برده است!

۵/۲۵/۱۳۸۸

ترميم يك حس

تكه هاي شكسته آينه را مي شود چسباند....اما تصويرش ديگر تو نمي شود!

۵/۲۰/۱۳۸۸

درباره تجاوز جنسي به زندانيان مرد و زن

لابد شنيده ايد كه در دستگيريهاي اخير به بازداشتيهاي مرد و زن تجاوز كرده اند! به نظر مي رسد زشتيهاي آدمي را كرانه نيست. مي توانستيم هر يك از ما جاي آن عزيزان باشيم. به انسانهاي بدبختي كه به اين درجه از رذالت رسيده اند كاري نداريم. اگرچه بايد بر انسانيت آنان گريست.
آنچه كه ماشين سركوب را وادار به اين كار مي كند چيست؟ وظيفه ما در برابر اين فاجعه جيست؟ اگر به همين بلايا فردا دچار شديم چاره چيست؟
عمق رنج و درد روحي كه تجاوز جنسي روي فرد دارد و تابو بودن آن دليل استفاده اين ماشين غير انساني است. اين شكنجه نه تنها شخصيت زنداني را خرد مي كند بلكه بخاطر تابو بودنش در آينده توسط او افشاگري نمي شود. در ضمن زمينه ترس مردم را فراهم مي كند.
به نظرم بهتر است كه باورهاي خود و جامعه را در برابر اين تابو جنسي به چالش بكشيم. اگر فردا اين بلا سرمن يا تو آمد بهتر است كه آنقدر شهامت پيدا كنيم كه به افشاگري آن بپردازيم. از اينكه اين بلا سرمان آمده خود را شكست خورده ندانيم بلكه شكست خورده را آن فرد متجاوز بدانيم كه به اين فرومايگه ايي رسيده است. بيائيد به دوستانمان كه مورد تجاوز قرار گرفته اند بگوييم كه شما يان قدرتمند ترانيد. نظر شما در اين باره چيست؟

حضور تو

تكه هاي دلم همه جا پراكنده بود
تو آمدي و يكجا جمع شد دلم!
رنج ساليان قامتم را شكسته بود
باران تو باريدن گرفت و راست شد قامتم
بيداد ناكسان شده زخم لاعلاج
بوي سبزت آمد و گشته مرهمم