۵/۲۸/۱۳۸۸

سنجاقك آبي

توقف يك سنجاقك...روي بركه آبي...شايد زندگي همين باشد!

4 Comments:

At مرداد ۲۸, ۱۳۸۸ ۵:۵۳ بعدازظهر, Anonymous سنجاقک آبی said...

از پشت این بالهای آبی
دنیایم چه غمگین است
اما دوست دارم من این غم را
چون هر چه باشد رنگین است

 
At شهریور ۰۳, ۱۳۸۸ ۱:۲۴ بعدازظهر, Anonymous سارا said...

منتظر مطالب جدیدترم.

 
At مهر ۳۰, ۱۳۸۸ ۱۰:۴۶ بعدازظهر, Anonymous باران said...

زندگی شاید افسانه های کودکی باشد که مادربزرگ می گفت،زندگی شاید همان جادوی شبهای تابستان باشد نگاه خیره من در ستاره ها،صدای گنجشککان و اولین نوازشهای خورشید که بیدارم می کرد،زندگی شاید بازگشت به کودکی باشد،من نبض حیاتم من خود زندگیم.تو خود زندگی هستی!؟

 
At آبان ۰۱, ۱۳۸۸ ۱:۵۴ قبل‌ازظهر, Anonymous تارا said...

گاهی وقتها زندگیم اما بیشتر اوقات فقط زنده ام!

 

ارسال یک نظر

<< Home