آغاز یک پایان
در بزرگراههایی که سر و ته ایی ندارند با سرعتی که نمیدانم برای چیست از سرعت مجاز میگذرم و به مقصدی که اصلا مهم نیست نمی رسم!
زوال من چگونه به پایان رسید؟ چگونه در کلاف آزاد راههای بیهودگی رها شدم؟ دیگر هیچ بارانی مرا خیس نمی کند و در آفتابی ترین روزهها سایه ام گم می شود!
با شب یکی شده ام! در کنار ستارگان فروپاشیده و جاودانگان خاموش از فاصله ایی بعید به زندگی چشمک میزنم!!
زوال من چگونه به پایان رسید؟ چگونه در کلاف آزاد راههای بیهودگی رها شدم؟ دیگر هیچ بارانی مرا خیس نمی کند و در آفتابی ترین روزهها سایه ام گم می شود!
با شب یکی شده ام! در کنار ستارگان فروپاشیده و جاودانگان خاموش از فاصله ایی بعید به زندگی چشمک میزنم!!
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home