۱۱/۱۰/۱۳۹۱

مهاجرت

بر تپه ایی نشسته رو به ماه باد زوزه می کشد
گله ابری کوچک در آسمان بی اندازه بزرگ
هراسان دور می شود
شب با ستاره های یخ زده اش می لرزد
و من با پرندگان مهاجر گم می شوم