۶/۳۰/۱۳۹۱

رهایی

دل کوچکت شکست!
سگی ولگرد هراسان از سایه خود رمید
پرنده ایی دست آموز به دنبال قفسش
به پنجره ها نوک میزد
یک روز دیگر هم گذشت
و من رهائیم را خمیده بر دوش میکشم هنوز!!

1 Comments:

At مهر ۰۳, ۱۳۹۱ ۹:۴۵ بعدازظهر, Anonymous سیمین said...

مگر چشمان ما چند صبح دیگر را خواهد دید که اینگونه بر خود سخت گرفته ایم
دیری نمانده است
زندگی را برخود سهل نما
وگرنه از کف خواهی داد هر آنچه روزی عزیز می داشتی.

 

ارسال یک نظر

<< Home