۶/۰۹/۱۳۸۹

کوچه

کوچه کودکی
پشت دیوار سالیان
در جدولهای خاطرات گم شده
هنوز! ماشین پونز نشانش را
با نخ می کشد
و سالهای درگذشته را
با خود می برد!!

****
در هیاهوی چهار راه
روی سکوی تنهایی نشسته ام!!
تا در فراموشی یادبادکهای ریسمان بریده!
باد مرا با خود به کجا ببرد!!!

5 Comments:

At شهریور ۲۵, ۱۳۸۹ ۱۱:۵۰ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

گذشته ما جزیی از زندگی کنونی ماست یک سری خاطرات فراموش نشدنی هستند که هرلحظه درزندگی ما سرک می کشند .

 
At مهر ۰۱, ۱۳۸۹ ۸:۴۳ قبل‌ازظهر, Anonymous هیلا said...

تنهایی چه واژه آشنایی!!

 
At مهر ۰۴, ۱۳۸۹ ۲:۴۲ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

كودكي و سادگي هاشو،بازيها وهم بازي
هاشوو....
خط كشي هاي رو خيابون،بادبادكهاي تو
آسمون،
حيف كه كودكي رو نمي شه آورد اينجا و
روبروش نشست وبوسيد ولي دوست خوبم با
شعر مي شه... نذار دير بشه
فكر كنم منو بشناسي،مگه نه؟

 
At مهر ۲۲, ۱۳۸۹ ۶:۵۹ بعدازظهر, Anonymous باران said...

خاطرات، خوب یا بد همیشه با ما هستند و کاش می شد برخی را همچون بادبادکی که ریسمانش را رها میکنی به دست باد بسپاری تا فراموش شود!

 
At مهر ۰۴, ۱۳۹۰ ۹:۱۲ بعدازظهر, Anonymous کیجا said...

روزهای روشن خدا حافظ
خداااا حاااافظ....

 

ارسال یک نظر

<< Home