۱۲/۱۵/۱۳۸۸

تکه گم شده

همیشه یک پای قضیه انگار می لنگد! چه در زندگی اجتماعی چه در زندگی خصوصی! صبح تا شب تلاش می کنیم، با مشکلات ریز و درشت دست و پنجه نرم می کنیم. گاهی پیروز می شویم گاهی شکست می خوریم. اما همیشه یک جایی گوشه دلمان انگار خراشی احساس می کنیم! خراشی که نتیجه یک فقدان است. در نبود چیزی یا کسی انگار!
و این داستان ازلی و ابدی در یک حلقه تکرار، خستگی ناپذیر، مکرر در مکرر تکرار می شود. داستان یک روح دوپاره شده به آنیما و آنیموس!
وقتی از عالم اساطیری به زمین هبوط می کنیم. با طنز گزنده ایی پی به صحت این داستانها می بریم! داستان جوششی که از دل یک طرف می جوشد اما به دیوارهای طرف دیگر می رسد!!
مشکل کجاست؟ چرا بایستی همیشه یک پایه قضیه بلنگد! این خاطره اساطیری یادمان کدام تجربه است؟

5 Comments:

At اسفند ۱۵, ۱۳۸۸ ۱۱:۳۲ بعدازظهر, Anonymous باران said...

من که فکر می کنم بیشتر این لنگیدنها دست خود آدم است، همه ما تا حالا به دیوار برخورده ایم اما اگر بخواهیم می توانیم عاشق باشیم فقط باید کمی رها شویم با طبیعت که خود جزئی از آنیم اگر همراه شویم عاشق می شویم عاشق می مانیم و با عشق زندگی می کنیم. به قولی میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...

 
At شهریور ۰۳, ۱۳۸۹ ۱۰:۴۴ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

http://pooonez.blogspot.com/2010/08/blog-post_14.html

 
At شهریور ۱۵, ۱۳۸۹ ۳:۲۸ بعدازظهر, Anonymous شاسوسا said...

آره خوب می فهمم چی میگی...منم نمیدونم دقیقا شاید مخلوط شدن آنیما و آنیموس..میبینی بعدازینکه هبوط کردی چه حالی داری وقتی میبینی به قول یونگ چطور روان به ارث رسیده؟!!!

 
At دی ۲۷, ۱۳۸۹ ۱۲:۱۲ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران!

 
At مهر ۱۰, ۱۳۹۰ ۵:۲۳ بعدازظهر, Anonymous کیجا said...

البته این لنگی یا تکه گمشده شاید یجورایی لازمه چون اگه نباشه زندگی رو یکنواخت میکنه پس اگه شور وهیجان بخواییم ,وجود داشته باشه باید کمی و کاستی ها رو بعنوان جزئی از زندگی بپذیریم...

 

ارسال یک نظر

<< Home