۹/۰۴/۱۳۸۷

گفتگو با سارا

راستش منظور من هم خوش گذشتن از نوع ذهن و روح بودچون به شخصه هر وقت كه ذهنم پر از ايده است و دلم سرشار از عشقه دنيا به كامم شيرينه، اما فكر ميكنم گاهي احتياج دارم بفهمم كه اينها به آساني به دست نمياد و شايد فقدان اين لذتها موتور تلاشم رو روشن كنه براي به دست آوردني بهتر و پوياتر.دوست دارم كه نظرت رو بازتر و روشنتر بدونم تا كمكم كنه در اين مورد بهتر با هم وارد بحث بشيم.
همه مي دانيم كه زندگي قطاري است از لحظات با يكسري مسافر كه بدون خواست خود سوار شده و پياده خواهند شد. در اين سفر دل مشغوليها و روزمره گيهايي كه روزانه ما را مشغول داشته است از توجه كردن به كل داستان زندگي ما را باز مي دارد! يك لحظه اگر به خود آييم و خوب به خودمان بنگريم ريسمانهاي زيادي را خواهيم ديد كه به دست و پا و مغزمان گره خورده شده است.
در قطار زندگي آدمها چند دسته هستند. دسته ايي هستند كه زياد در گير كليت داستان نيستند و باري به هر جهت زندگي را مي گذرانند. دسته ايي ديگر كساني هستند كه به يك ايده ئولوژي و جهان بيني معتقدند يعني به روايتي از داستان زندگي باور پيدا كرده اند (خواه اين باور ارثي بوده باشد يا با تلاشي خود كرده). دسته ايي هم هستند كه در حال جستجو مي باشند. اينها چه كساني هستند؟ كساني كه به كليشه هاي مرسوم به ديده شك مي نگرند و از آنچه كه مرسوم است ناراضي اند.
هدف از طرح بحث دسته آخر است. اگر "پيش درآمد" را خوانده باشي در آنجا در اين باره نوشته شده است. در دغدغه ايي كه نسبت به كل داستان زندگي دارم به اين نتيجه ها رسيده ام كه:
در غرق شدن در كتابها و بررسي ايسمها به نتيجه نمي رسم
اين واقعيت ساده را بايستي فراموش نكنم كه اين تلاشها بايستي در روش زندگيم تاثبر گذار باشد و تاثبر آن مثبت باشد يعني باعث بالا رفتن سطح رضايتم از اين سفربشود.
اين واقعيت را بپذيرم كه حفيفتي نيست يا اگر هم باشد در فرصتي كه براي من است قابل تشخيص نيست و لزومي هم به تشخيص آن نيست!
از آنجا كه هيچ حقيقتي نيست به عبارني "هركس سخني از سر سودا گفته است" بهتر است واقعيتها را ديد و ديدن واقعيت امكان پذير نيست مگر از چشم جمع.
در حلقه يك جمع هم دل مي توان خرد را گسترش داد و دانش فردي را تبديل به خرد كرد. بزرگترين غم تنهايي است و بزرگترين ثروت جمع همدل!
تا زماني كه فردي زندگي كنم تابع هستم و بي تاثير مثل يك اتم منفرد در فضاي لايتنهايي! در پيوستن با جمع است كه امكان رشد خواهد بود. در تنهايي كسي قادر نيست كه معنايي براي زندگيش ايجاد كند!
اين نتايج مرا براين داشت كه تلاش كنم با ديگران وارد گفتگو شوم. در اين راه سختيهايي ديدم كه در "فراخوان گفتگو2" مطرح كرده ام. باورم اين است زماني مي توان موتور محرك قوي در زندگي داشت كه براي بهبود آن روزانه تلاش كني و اين تلاش زماني منتج به نتيجه است كه در بستر جمع باشد. بهتر است با هم نگاه كردن را ياد بگيريم. دنبال كساني هستم كه در نتايج فوق موافق هستند و اين دغدغه را دارند كه بخواهند در سفر زندگيشان رنگ و بويي داشته باشند. من به قدرت اسرار آميز جمع همدل (كمون( ايمان دارم. آنچه كه امروز همه مارا اسير كرده است خودخواهي و Individualism و اگوئيسمي است كه ما را از لذت باهم بودن دور كرده است! اين سيستم در خدمت نظام سرمايه است و ما خود را به كانون سرمايه يعني پول كه يك چيز موهومي و قراردادي است فروخته ايم! اكنون هركسي صبح از خواب بيدار مي شود تا شب در خدمت پول است! ايمان دارم كه اگر افراد همدلي تصميم بگيرند كه زندگيشان را با همديگر به اشتراك (Share) بگذارند رخدادهاي زيبايي را در اين سفر تجربه خواهند كرد مثل طعم و بوي يك سيب سرخ پاييزي!!!

2 Comments:

At آذر ۰۵, ۱۳۸۷ ۱۱:۵۷ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

با تو موافقم چرا كه تمام فشارها و استرسهاي دنياي امروز را نتيجه ي زياد غرق شدن در دنياي مادي ساخت سرمايه دارها ميبينم چيزي كه باعث شده آدمها از هم دور بشن چون مجبورند براي گذران زندگي كار كنند و هرچه بيشتر كار ميكنند بيشتر در گرداب تبليغات دنياي مدرن فرو ميروند اما از طرفي هم چاره ايي نميبينم حداقل در كشور ما براي داشتن كمترين امكانات زندگي بايد سخت كار كردوتنها داشتن پول امنيت اجتماعي به همراه دارد
براي كوچكترين مريضي و ناخوشي بايد هزينه ي بسيار داد. چيزي كه تو اينجا مطرح ميكني بسيار آرماني است

 
At دی ۰۹, ۱۳۸۷ ۱:۰۶ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

مطالبي كه در اينجا نوشه شده را دنبال كردم. برايم پرسشي مطرح است. نام سايت كمون است. اما نديدم توضيح واضحي در اينباره داده باشي. منظورت از كمون چيست؟

 

ارسال یک نظر

<< Home