۸/۲۷/۱۳۸۷

فراخوان گفتگو2

دوست عزيز كه گذرت به اينجا افتاده ازت خواهش مي كنم كه حوصله به خرج بدي و متن زير را بخواني و اگر خوشت آمد وارد حلقه گفتگو شوي.
زمان زيادي از پيش درآمدي كه نوشتم گذشته است (پيش درآمد پيش نياز اين متن است http://viraso.blogspot.com/2006_01_01_archive.html). اين نوشتاري است كه درآنجا قولش را داده ام. اما چرا اين همه طول كشيد تا از پيش درآمد به نوشته بعدي كه لابد مقدمه است برسيم؟
دليل ايجاد سايت را قبلا مفصل بيان كرده ام. در واقع هدف اين بود كه اين يك وبلاگ جمعي باشد نه يك وبلاگ شخصي. مي خواستم فضايي ايجاد شود كه درآن دوستاني كه دغدقه ها و كنجكاويهاي مشتركي درباره زندگي دارند و مي خواهند از زندگي لذت پيوسته ببرند باهم حرفهايشان را درميان بگذارند. براي عملياتي كردن اين كار ايده را با برخي از دوستان مطرح كردم اما حدس نمي زدم كه چه راه دشواري در پيش گرفته ام. برايم جالب است كه تقريبا كسي پيدا نشد كه در اين مسير همراه شود و اين وبلاگ تبديل به وبلاگ شخصي من شد. دوست دارم تجربه هايم را دراين باره دست كم براي خودم بنويسم.
وقتي كلياتي چون "هدف از زندگي چيست؟" را با كسي درمبان ميگذاري مثل اين است كه دگمه ايي را فشار دهي. آن كس بلافاصله كليشه هايي را كه فرا گرفته است رو مي كند. خواه اين كليشه درسهايي است كه از كودكي و نظام آموزشي انباشت كرده است يا منحرف كردن موضوع به مشكلات روزمره گي و معيشتي كه بيشتر معطوف به نيازهايي زودگذر است. در يك كلام به سختي كسي اين گونه حرفها را جدي مي گيرد. اگر كسي هم جدي گرفت بلافاصله عينك نقد بدبينانه به چشم زده و گفتگو تبديل به سناريويي مي شود كه تو نسخه داده ايي و او نسخه را نقد مي كند.
ببين ساده مي خواهم بگويم در فضاهاي گفتگويي كه دراين باره داشتم متوجه نكته ظريفي شده ام. وقتي با كسي در اين باره وارد گفتگو مي شوم. آنكس فكر مي كند كه من در حال ارائه يك نسخه فكري-عقيدتي هستم به همين خاطر نظرش به نقطه ضعفهايي كه به ذهنش مي رسد معطوف شده و گفتگو به سمتي پيش مي رود كه من در حال دفاع از موضوعي هستم و او در حال ايراد گرفتن از موضوع است. در حاليكه داستان نبايستي اين باشد. در واقع هدف اين بود كه هركس به موضوع "اينكه چگونه مي توان لذت پيوسته از زندگي برد" فكر كرده وپس از آن نظرش را بنويسد و سپس با ديگران قضيه را به اشتراك گذاشته سپس به نبادل آرا بپردازد. بنابراين اعلام مي كنم هيچ نسخه (آسماني يا زميني) وجود ندارد و قرار نيست يكي ارائه كننده باشد و ديگران منتقد و بررسي كننده. كسي مي تواند وارد حيطه انتقاد در اين موضوع شود كه خود ارائه دهنده باشد آنهم در چارچوبي كه ارائه كرده است.
پس نتيجه مي گيرم كه هدف تفكر درباره موضوع يعني "اينكه چگونه مي توان لذت پيوسته از زندگي برد" است. سپس نوشتن ايده حاصله و در نهايت چالش با ديگر پاسخها مي باشد.

2 Comments:

At آبان ۲۸, ۱۳۸۷ ۳:۴۶ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

متاسفانه يا خوشبختانه نميشه هميشه از زندگي لذت برد، متاسفانه براي اينكه وقتي زندگي سخت و كسالت بار ميشه هيچ جوري نميشه درستش كرد و خوشبختانه چون اگه هميشه هم خوش بگذره اون خوش گذروني هم جزوي از زندگي كسالت بار ميشه.

 
At دی ۱۱, ۱۳۸۷ ۱۱:۲۲ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

سلام

تارا جان چون نمی توانستم خصوصی بنویسم اینجا نظر دادم. آی دی تو را به پیوندهای یاهو اضافه کرده ام و دوست دارم تو را بیشتر بشناسم.

kk2001ms@yahoo.com

 

ارسال یک نظر

<< Home