دیدار
رئیسی را دیدم ....که قلبش را به ترس فروخته بود و جانش را به شک! .....شکارچی را دیدم که می گفت:تو نمی دانی کبوترها ظالمند، اینها ظالمند ظالم! .....قصابی را دیدم که بر سر قربانیش های های می گریست!...ا...ترسویی را دیدم که در پستو نقشه قتل رفیقش را می کشید و دندانهایش به جای خندیدن قروچه می کردند....کرکسی را دیدم با چشمانی تهی و لبخندی کریح که چه صبورانتظار مرگ دیگران را می کشید.........آدمی را دیدم تک و تنها!ا با قلبی تباه در برزخ شک و اعتماد ،محبت و نفرت ،ترس و عشق که اشکانش خشکیده بود! .....تباهی و ترس مقدمترین است و عشق آخرین! .....نمی دانم چرا دلم این همه گریه می خواهد!؟
بیا ای یار ای یگانه ....از عشق خودت سیرابم بکن ....تا من فراموش نکنم .......اول یار آخر یار
بیا ای یار ای یگانه ....از عشق خودت سیرابم بکن ....تا من فراموش نکنم .......اول یار آخر یار
8 Comments:
Salam mamnoon az nazaret ... zadi to khaal
PS: man avalin counter e blogget ro endakhtam ,,, :D
قربانت دمت گرم که کانتر ما را انداختی
salam
azizam mage mishe man biam be webloge kasi sar bezanam nazar nadam :)
ehhhh harfai mizanuiaaa
sheret akharesh bood khodai kheyli ghashang bood
movafagh bashi
مرسی عاطفه جان لطف داری
آدمی را دیدم
تک و تنها! ا
با قلبی تباه! ا
در برزخ شک و اعتماد
محبت و نفرت
ترس و عشق
که اشکانش خشکیده بود! ا
نمیدونم خوبه یا بد ، ولی با این آدم هم ذات پنداری غریبی کردم
PS:شعر زیبا و جالبی بود ، فقط یک نکته ای هست: من حس میکنم میتونست کمی کوتاهتر از این باشه!؟
خیلی ممنون از اینکه نظرت را گفتی قبول دارم که هرچه متن موجز باشد قویتر خواهد بود و البته نویسنده ماهرتر. ببین راستش من می شود گفت که دیمی می نویسم یعنی ماهر نیستم و راستش سواد شعری اصلا ندارم برای همین خیلی خیلی ممنون خواهم شد اگر ایراد نوشته هایم را دوستانی مثل شما بگویند. درباره این متن هم بلایی بوده که سرم آمده و واقعا آن شخصیتها را دیدم
woooooooooooow
man asheghe in sheram
kheyli ghashang bood
movafagh bashi
مرسی عاطفه جان در مقایسه با شعرهای تو آماتوریه
ارسال یک نظر
<< Home